Wednesday, May 17, 2006

نامه‌ی ِ نيما به ابوالقاسم جنّتی - گردآورنده‌ی ِ مجموعه آثار

آقای ِ جنّتی
مطالب ِ شما را خواندم . وقتی که من در دل ِ کوه‌ها بودم شما در باره‌ی ِ من اين‌طور زحمت کشيده‌ايد . لازم است اين نکته را يادآور شده باشم ، نکته بسيار ساده ولی در عين ِ حال عميق است . ما خودمان متوجّه ِ خيلی جزئيات در خودمان نيستيم ، اگر هر روز هم در آينه به روی ِ مبارک ِ خودمان نگاه کنيم . کسانی که ناگهان با ما برخورد می‌کنند ، بهتر از ما متوجّه ِ لاغری يا شکستگی ِ ما می‌شوند ؛ به هر اندازه که ما بر خود محيط بوده ، قادر به بعضی تحقيقات ِ روحی در خودمان باشيم . علّتش همان استغراق ِ ما ، در خود ِ ما است . عيناً اين حقيقت در رشته‌های ِ هنری روشن می‌شود . به اين جهت من از مطالبی که ديگران در باره‌ی ِ من می‌نويسند کيف می‌برم . به عکس ِ ديگران ، حتّی از بدگويی ِ بدگويان ِ خود اين لذّت را از دست نمی‌دهم . در مدّت ِ سی چهل سال عمر ِ هنری ِ خود ، من هميشه همين اخلاق را داشته‌ام . خواندن ِ اين مطالب که راجع به من بود ، همين لذّت را داشت . صفای ِ اين تماشا ، شايد از صفای ِ وضع ِ صفحات و خطوط هم برای ِ من بيشتر و موفورتر بود . محض ِ يادگار نوشتم .
------------------- ارادتمند
---------------------- نيما – يوشيج
----------------------- آبان 1334
?
يادداشتی است که نيما پس از ديدن و خواندن ِ « مجموعه‌ی ِ اشعار ... » که دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی تدوين و تهيه و چاپ نموده ، به وی نوشته است .

No comments:

Post a Comment