Thursday, May 18, 2006

هنگام که ...

هنگام که ... [1]


هنگام که گريه می‌دهد ساز
اين دود سرشت ِ ابر بر پشت ،
هنگام که نيل‌چشم دريا
از خشم به روی می‌زند مشت ،


زان دير سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه‌های ِ مأنوس
تصويری از او ، به بر ، گشاده


ليکن چه گريستن ، چه توفان ! [2]
تاريک شبی است . هر چه ، تنهاست .
مردی در راه می‌زند نی
و آواش فسرده بر می‌آيد .
تنهای ِ دگر منم ، که‌م از چشم [3]
توفان ِ سرشک می‌گشايد


هنگام که گريه می‌دهد ساز
اين دود سرشت ِ ابر بر پشت ،
هنگام که نيل‌چشم دريا
از خشم به روی می‌زند مشت ...


---------- 1327 [4]


?
[1] عنوان ، در مجموعه‌ی ِ طاهباز « هنگام که گريه می‌دهد ساز » آمده .
[2] در متن ِ طاهباز ، دسته‌دار آمده : طوفان ! البتّه اين هيچ اهمّيّت ِ خاصّی ندارد ؛ امّا اگر شکل ِ نگارش ِ نيما رعايت می‌شد ، و می‌شد بدانيم او چگونه می‌نوشته ، برای ِ بررسی‌های ِ تاريخ ِ زبانی به کار می‌آمد !
[3] طاهباز : که چشمم .
و اين کاملاً نادرست است ؛ به دو دليل ، يا به دو وجه و از دو نظر : يکی اين که « از چشم سرشک می‌آيد / گشاده می‌شود » نه اين که « چشم سرشک بگشايد » ؛ و ديگر اين که زبان ِ نيما وجه ِ مزبور را برنمی‌تابد !
البتّه در چنين مواردی نياز به بحث و استدلال نيست ، چرا که وجه ِ مکتوب ِ صريح داريم . ضمناً شاملو نيز « که‌م از چشم » خوانده است . اين احتمال هست که در دست‌نويس ِ نيما ، به صورت ِ « کم از چشم » بوده و اهتمام‌کننده آن را فهم نکرده ، و شدرسنا‌وار اقدام نموده است !
[4] تاريخ ، از مجموعه‌ی ِ طاهباز است ( ص 454 ) . در مجموعه‌ی ِ جنّتی نيامده .
اينجا نکته‌ای هست و آن اين که : جنّتی اين شعر را در بخش ِ نخست ِ مجموعه آورده ؛ يعنی بخشی که به گفته‌ی ِ او ، شامل ِ اشعار ِ پيش از دوره‌ی ِ نوسرايی ِ نيماست . در اين بخش ، دوازده قطعه‌ی ِ کوتاه و بلند آمده ، و مجموعه‌ای از 267 رباعی ( در نسخه‌ی ِ شخصی‌ام ، رباعی‌ها را شماره‌گذاری کرده‌ام ) . قطعه‌ها اين‌هاست : افسانه ، قصّه‌ی ِ رنگ ِ پريده ، خانواده‌ی ِ سرباز ، قصيده‌ی ِ هجويّه ، شير ، ای شب ، عبدالله ِ طاهر ، مير داماد ، مرگ ِ کاکلی ، هنگام که ... ، من که دورم از ... ، فضای ِ بيچون ( و بعد رباعيّات . و سپس ، يادداشت‌واره‌ای آورده و در آغاز ِ آن می‌نويسد : « ... از اينجا ، نيما طريق ِ گذشتگان ِ کهن را پشت ِ سر می‌گذارد و به راهی تازه قدم می‌نهد ... » [ ص 171 ] ) . البتّه جای ِ اين بحث اينجا نيست و در مجال و مقالی ويژه بدان خواهم پرداخت ؛ امّا مختصراً بايد بگويم که از اين ميان ، هفت قطعه‌ی ِ { افسانه ، خانواده‌ی ِ سرباز ، شير ، ای شب ، مرگ ِ کاکلی ، هنگام که ... ، من که دورم از ... } در شمار ِ اشعار ِ نو ِ نيماست . شايد بتوان به حيث ِ فرم و قالب ، موارد ِ مشابهی در کار ِ ديگران – از هم‌روزگاران ِ نيما و اندکی پيش از او – يافت ، اگرچه به اين صورت دامنه‌دار نبوده ؛ امّا آنچه در کار ِ نيما اهمّيّت ِ بيشتری دارد و متأسّفانه غالباً کمتر بدان توجّه می‌شود ، زاويه و نوع ِ نگرش ِ برون‌نگر ِ نيما و نيز شخصی‌نگری ِ اوست . و در اين هفت قطعه ، کمابيش ، اين ويژگی‌ها ، هست ؛ و اگر هم در مورد ِ قطعه‌های ِ ديگر مردّد باشيم ، در باره‌ی ِ « هنگام که ... » جای ِ هيچ ترديدی نيست ، که از نيمايی‌ترين سروده‌های ِ اوست . اين داوری به اندازه‌ای بديهی است که برای ِ رسيدن به آن ، نيازی به دانستن ِ تاريخ ِ سرايش ِ آن نيست !

?
يادآوری : در مجموعه‌ی ِ طاهباز ، سطر ِ دوّم و چهارم ، با سه نقطه « ... » پايان يافته ؛ در سطر ِ 9 به جای ِ نشانه‌ی ِ درنگ و شگفتی {!} ، نشانه‌ی ِ پرسش {؟} آمده ، که به نظر ِ من بی‌وجه است ، يا به هر حال ، درنگ‌نما مناسب‌تر است . سطر ِ آخر نيز با تک‌نقطه تمام شده . ديگر اختلافات ِ نشانه‌گذاری اهمّيت ِ قابل ِ گفتی ندارد . البتّه ، بايد کسانی که شايستگی ِ اين ويراست ِ ضروری را دارند ، روزی به اين کار بپردازند . من به اندازه‌ی ِ رفع ِ ابهام و دشوارخوانی ، گهگاه تغييری در نشانه‌گذاری‌های ِ متن ِ جنّتی – که تقريباً اساس ِ کار خود قرار داده‌ام - می‌دهم .
در متن ِ جنّتی ، بعد از « ... توفان ِ سرشک می گشايد » ، سطر ِ فاصله ای در کار نيست ، و از سطر ِ 9 تا پايان يک بند شده . امّا ، اين فاصله لازم است .

No comments:

Post a Comment